پارت دوازده :

عکس را برداشتم، بلند شدم و به سمت نگهبان رفتم. جلوی در ایستادم و به سمت‌شان برگشتم. مردمک‌هایم می‌لرزیدند و اشک‌های لعنتی‌ام پرده‌ای شده بودند که جلوی دید واضحم را گرفته بودند.

دستم را بلند کردم و محکم بر گونه‌ی استخوانی‌ام کشیدم:

- کاش ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.